«جبز ویلسون»، پیرمرد امانتفروش اهل لندن، برای مشورت دربارهی آگهی عجیب استخدام انجمن سرخمویان، به دیدار شرلوک هولمز و دکتر واتسون میرود.
آقای ویلسون به آنها میگوید که چند هفته قبل، دستیار جوانش، وینسنت اسپالدینگ، به او اصرار کرده تا به آگهی «انجمن موقرمزها» که کار پردرآمدی را فقط به متقاضیان مرد با موهای موقرمز پیشنهاد کرده، پاسخ بدهد. صبح روز بعد، ویلسون در صف طولانی مردان موقرمز منتظر مانده تا با او مصاحبه شود و او تنها متقاضیای بوده که استخدام شده. ویلسون به هولمز میگوید که چون کسبوکارش با مشکل مواجه شده و نیاز به درآمدی اضافه داشت، با حضور در این انجمن و دریافت هفتهای ۴ پوند دستمزد، خیلی از مشکلاتش حلمیشد؛ بهویژه که هم ساعت کاری آن خیلی مناسب بود و هم کار خاصی نباید انجام میداد... اما پس از چهار هفته، یک روز صبح به تابلویی بر روی در قفل شدهی دفتر برخورد که به شکل عجیبی اعلام کرده بود: «انجمن موقرمزها منحل شدهاست...»
دیدگاهها
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.